sábado, 22 de septiembre de 2012

به جزء خدا کسی نمیدونه......

به جزء خدا کسی نمیدونه......


سرور شعر من سلام چگونه اید خوش میگذره؟
شادی و خندتون برام... از همه چیز مهمتره
من چی بگم واسه شما فرقی نداره خبرم
همون جور عاشق شمام همون جوری در به درم
به آب و آتیش میزنم تا شبا خوابم ببره
اما نمیشه فکرتون از همه چیز مهمتره
این افتخاره واسه من بیدار باشم واسه شما
فقط یه مشکلی که هست شما کجا و من کجا

بگذریم.....

پریشــــــبا سوز میومـــد پنـجــره رو بســـته بودم

از دسته هرچی آدمم تو دنیا هست خسته بودم

درد و دلـم شروع شد و عکــــستون اومد روبـروم

داشتید بهم گوش میدادیــد این یعنـی اوج آرزوم

من بودم و عکس شما و یه عالمه رویای خــیــس

انگار یکی بهم میگفت هرچی میبینــی بنویـــس

دســتای من نمیتونــست حتـی مـداد نگـــه داره

فقط یادم میاد نوشت شما رو خیلی دوست داره
حتما الان می خندید و می گید عجب دیوونه ای
هر جوری که شما بخواید بدون هیچ بهونــه ای
عاقل بودم فایده نداشت کفتم شاید دیوونه شم
شاید واسه یه بار شده قبول کنید بیاید پیشم
من قول میدم اگه بیاید شما رو اذیت نکنــم
حتی دیگه تو نامه هام با شما صحبت نکنم
اما حالا دور بودید و باید یه نامه می دادم
قبـول...نباید اینقـــدر اونو ادامه مــی دادم
فدای اون لحظه ای که نامه رو بازش میکنــی
خوش به حالش اونو دارید نا خواسته نازش میکنید

زمستون یه ساله سرد...شبی که غم داره هــوا

هیچکی نمیدونه چقد می خوامتون..به جزء خـــدا

0 comentarios:

Publicar un comentario